با نگرش بر مفهوم تنوع فرهنگ ها

عام گرایی و هراس از فرو ریختن هویت ها

وحید اوراز

در سال 1978 ادوارد سعید برای افشای امپریالیسم فرهنگی غرب که در دوره ی معاصربا ظاهر بی طرف آکادمیک صور ت می گیرد ، از مفهوم "شرق شناسی " استفاده کرد . دیدگاه او ما را – لااقل عده ای از ما را – وا می دارد که به عمق وجدان بشر مراجعه کنیم و به مسائلی در حوزه فرهنگ از قبیل قدرت ، نابرابری و جست و جوی تاریخ حقیقی بیندیشیم .

اما عقده گناه انسان غربی آن قدر زیاد شد که او به شرق و شرقی و بعضی از اقلیت های قومی در نقاط مختلف جهان جنبه راز ورزانه داد. همانطور که ترانکل در مقاله خود نشان داده است ، این مردم شناسان رادیکال در حفظ موازنه بین شرق و غرب و واقعیت و افسانه به هیچ وجه عینی و بی طرفانه عمل نمی کنند.

یئو فارن وانگ ، پژوهشگر مرکز مطالعات پاسیفیک آسیا در دانشگاه استکهلم ، که متخصص اقتصاد سیاسی است معتقد است :از آنجا که مفهوم شرق شناسی هنوز مورد بحث و جدل است ، صحیح نیست که آن را به مرتبه بالاتری از تحقیقات معرفتی – که لومبارد می گوید- ارتقاء دهیم . از سوی دیگر ، لومبارد به درستی به ما یادآور می شود که شرق صرفا یک "گذشته " دوام یافته نیست . قوه درونی این دوام یافتگی خود واقعیتی است که هر چه می گذرد ، محسوس تر می شود و نیازی به تفکر جدی تر ندارد.

عام گرایی که مد نظر تونسون می باشد  تصوری ایدئالیستی در باب حل و فصل مخاصمات و اختلافات مردم است ، اما روشی که ارائه می دهد نسبتا ساده انگارانه است و به امکان پذیر بودن آن نیز نمی توان امید فراوان بست . همانطور که ترانکل می گوید ، مسئله عبارت است از این که چه کسی باید تصمیم بگیرد که چه چیزی برای عموم بهتر است ؟ اصلا همین شیوه تفکر عمدتا غربی است که شرق را می آزارد و حتی می ترساند . ترانکل ریشه عام گرایی را به انقلاب های فرانسه و آمریکا می رساند . وانگ  از این هم جلوتر می رود و عام گرایی را به سنن غربی تفکر ایدئالیستی و اوتوپیایی مربوط می کند که در یکتا پرستی اش ریشه دارد. وقتی عام گرایی اوتوپیایی به نخوت و خودبرتربینی فرهنگی و خود خواهی کورکورانه تنزل یابد ، آن وقت شاهد "جنگ های صلیبی " گذشته و سیاست خارجی میسیونری امروزه خواهیم بود.سیاست خارجی آمریکا با آن ادعاهای کلی در باب حقوق بشر و دموکراسی پارلمانی ، همواره رهبران سیاسی آسیا را آزار می دهد . او معتقد برآن است که بیشتر آسیایی ها مخالف مفاهیم دموکراسی و حقوق بشر نیستند و صرفا از این شیوه سیاست خارجی ناراحت هستند که فرض اساسی اش نابرابری اخلاقی غرب و شرق است.

اینکه در آینده نوعی عام گرایی همه ما را به هم پیوند دهد ، امری غیرممکن نیست ، اما از دست رفتن اصالت ها با نوعی ترس همراه است و همین ترس سبب می شود که حول و حوش خانه ی خود پرسه بزنیم .همین نکته ترانکل را وا می دارد تا با تصور تونسون از عام گرایی مخالفت کند و آن را ناممکن بداند و در مقابل از یک نوع چند فرهنگ گرایی دفاع کند که در آن ما ضمن این که می کوشیم دیگران را بشناسیم ، تفاوت های فرهنگی خود را حفظ می کنیم . فارن وانگ  در این نکته با ترانکل موافق است ، اما ادوارد سعید خود از مفهوم "چندفرهنگ گرایی " انتقاد کرده و آن را نوعی " خودفریبی لیبرالی " و حتی " عقب نشینی روشنفکرانه " خوانده است . وانگهی ، استثمار پیوسته منابع و انسان ها ، و مناسبات نابرابر قدرت در میان اقوام ، ملل و مناطق هنوز در جهان به صورت گسترده ای دیده می شود. اگر راحت و آسوده در تلقی رمانتیک در خانه ی خود از چند فرهنگ گرایی جا خوش کنیم و به اتخاذ وضع آکادمیک مجزا و مستقلی بپردازیم ، آن وقت ممکن است شهامت اخلاق خود را برای مواجهه با واقعیات گروه های جدید قدرت در مقیاس جهان از دست بدهیم . چند فرهنگ گرایی شروع خوبی است برای تفاهم و تساهل ، برای شناختن دیگران ، اما نباید همین جا متوقف شویم . باید همان طور که ادوارد سعید گفته است ، در بحث های فرهنگی و تاریخی بازاندیشی کنیم و با "واقعیات جدید قدرت در جهان " مواجه شویم . اگر برای کاهش مخاصمات و افزایش تفاهم و ارائه ی راه حل های موثر در مورد مسائل جهانی ، نه عام گرایی و نه چند فرهنگ گرایی پیش رویم در این صورت راه حل هایی متصور است ؟ من با الهام پذیری از نظر رابرت اندرسون دو نظر بدون " ایسم " را در خصوص بحثمان در باب فرهنگ ، هویت ، تاریخ ، دانش و "جهان گرایی " ارائه می دهم .

کاهش قدرت در تولید دانش

هم ادوارد سعید و هم لومبارد می خواهند قوم محوری موجود در علوم انسانی را که در چند قرن اخیر پدید آمده است ، اصلاح کنند . قوم محوری محصول جهل و اعمال قدرت است . مدت هاست که شیوه ی تک خطی تفکر در غرب مفاهیم و نظریه های بسیاری پدید آورده است که بر شاخه ها و شعبه های مختلف علوم اجتماعی سلطه دارند . این امر مخصوصا در اقتصاد صادق است . مفاهیمی مانند گزینش عقلانی ، گزاره هایی از نوع این یا آن و اگر ، آنگاه و غیره چندان فاصله ای با داروینیسم اجتماعی ندارند و این معمولا به مذاق آسیایی ها خوش نمی آید زیرا آسیایی ها معمولا جهت گیری گروهی دارند و ذهنیت آنها بیشتر به کل گرایی و کلیت متمایل است . در دیگر شاخه های علوم اجتماعی ، مفاهیمی مانند عقلانیت ، کارآیی ، رهایی ، پیشرفت ، توسعه و غیره معمولا ما را به سوی جامعه ای توده ای که فردیت زدایی شده است و حس تعلق در آن وجود ندارد ، رهنمون می شوند . این شیوه تفکر مکانیکی ، که جوزف نیدم آن را در مقابل شیوه تفکر ارگانیک در شرق قرار می دهد . بسیاری از غیر غربی ها و حتی عده ای از خود غربی ها را بیزار و دلزده کرده است . اگر اعمال قدرت قوم – محوری در تولید تئوری های علوم اجتماعی و تمامی حوزه های علوم انسانی در آینده کاهش یابد ، آن وقت امکان گفت و گو در حوزه های فرهنگی و نیز معرفتی بیشتر خواهد شد.   

وصل به جای فصل

ایده هایی مانند عام گرایی و چند فرهنگ گرایی علاج مانیستند ، اما لااقل تا حدودی دارای قدرت سازنده اند . برعکس ، مفاهیمی مانند "شرق شناسی " و " برخورد تمدن ها " سبب انفصال می شوند و ما را به یکدیگر بی اعتمادتر می کنند . نظریه ی " برخورد تمدن های" ی هانتینگتون سناریویی ساخته و پرداخته از دگرگونی جهان به دست می دهد که در آن مقوله های تمدن های غربی ، کنفسیوسی صرفا شبه علمی محسوب می شوند و چندان کاربردی نسیتند . حتی در مواقعی تاکید زیاده از حد بر هویت های فرهنگی جداگانه ممکن است گمراه کننده باشد.

لومبارد در مورد سرمایه گذاری ژاپن در پژوهش های آسیایی نظر مثبتی دارد و آن را کوششی برای کسب دانش عمیق تر در باب حوزه فرهنگی " بینابین" شرق و غرب می داند . تلاش های ژاپن در دهه های گذشته به آسیایی ها کمک کرده تا به فهم عمیق تری از میراث مشترک خود و پیوندهای تاریخی شان با غرب دست یابند . این تلاش ها به طور غیرمستقیم به تقویت هویت آسیایی مشترکی انجامیده است که در گذشته خبری از آن نبود . توسعه اقتصادی کشورهای شرق و جنوب شرقی اسیا نیز نقش مهمی در شکل گیری این هویت جدید اسیایی داشته است و حتی در سال های اخیر احساسات ضد غربی را دامن زده است . البته دیپلماسی فرهنگی ژاپن در قبال کشورهای همسایه ، حتی در خود ژاپن جای بحث و جدل سیاسی دارد . به مانند افزایش حمایت گرایی که بعد از تشکیل اتحادیه اروپا شاهدش بودیم ، هویت های مبتنی بر منطقه معمولا بیشتر موجب فصل می شوند تا وصل . در عین حال خطر دستکاری و سوء استفاده سیاسی از این هویت ها نیز وجود دارد . غرب "مجروح " و خاورمیانه "بنیادگرا" ، شد "نوکیسه ها " در شرق آسیا ، مراه با رقابت سرسختانه در بازار بین المللی و حرص و از همیشگی در مورد کنترل منابع و ذخایر ، همه و همه ممکن است بومی گرایی یا منطقه گرایی کوته بینانه خطرناکی به بارآورند که تمامی تلاش های ما در جهت عام گرایی یا چند فرهنگ گرایی به سخره گیرد.

برای اجتناب از این امر ، به آگاهی و تلاش های افزون تر نیاز داریم تا با احترام دیگران را بشناسیم ، تفاوت های خود را با تساهل حفظ کنیم ، ایده ها و نهادهایی را که سبب فصل ما می شوند نفی کنیم و خود را به دیگران وصل کنیم بی آنکه هیچ نوع ادعای عام در مورد هنجارها و ارزش ها داشته باشیم .