زن و اسطوره

 « بر گرفته از كتاب " جنس دوم " اثر سيمون دوبووار- ترجمه قاسم صنعوي – انتشارات توس

                                                                              وحيد اوراز

 

«زن تكرار بيهوده مرد نيست  بلكه مكاني جادويي است كه در آن وحدت سرشار از زندگي مرد و طبيعت صورت مي گيرد. چون زن محو شود، مردها تنها و بيگانه و بدون گذرنامه در دنيايي يخ زده جاي مي گيرند . زن ، زميني است كه به قله زندگي كشانده شده ، زميني است كه با احساس و شاد شده است . و بدون زن ، زمين براي مرد خاموش و مرده است .»

                                                                          ميشل كاروژ

                                                                                                                                                                                         

             هر اسطوره ، نيازمند نفسي است ، نفسي كه آرزوها و ترس هاي خويشتن را تقديم آسماني روح بخش و سترگ كند.

تعريف اسطوره كاري است بس دشوار ، شناخت و درك و مرز اسطوره بسيار سخت است . اسطوره بي آنكه راه گشاي ثابتي باشد درونيات را محبوس كرده  و به اندازه اي متضاد كه در اولين نگاه وحدت تميز ندارد. «دليله» و «ژوديت» ، «آسپازي» و «لوكرس» ، «پاندورا» و« آتنه» ، زن در آن واحد " حوا" و " مريم " . صنم ، خادم ، سرچشمه حيات ، اولين سكوت حقيقت ، تصنع ، پرگويي و دروغ ، شفا دهنده و جادوگر، طعمه مرد و وسيله ي نابودي او ، انكار و دليل وجود اوست.

زنان به علت اينكه خود را به مانند نفس در جهان نشان داده اند، اسطوره ي مردانه اي كه در وجود آنها ساخته و الگوهايشان منعكس و روي نمايد نيافريده اند. زنان همواره خداياني پرستيده اند كه با بازوي مردان خلق شده اند. مردان چهره هاي بزرگ مردانه اي تراشيده اند كه زن بخش دوم تقدير بوده است : «هركول» ،« پرومته» و... كل بتهاي آفريده ي مرد – هرقدر هولناك – باز وابسته به مرد بوده و موقعيت درهم كوبيدن آن بر مرد مهيا گرديده است . فريزر گفته است:" خدايان را مردان مي سازند ، و زنان آنان را مي پرستند ".

از بدو بشريت ، امتياز بيولوژيك به موجودات نر اجازه داده كه خود را به منزله يگانه نفس حكمروا آشكار كنند، آنان هرگز حاضر به لغو اين امتياز نگرديده اند. نيمي از حيات خود را در طبيعت و زن وانهاده و سپس متصرف گشته اند. زن محكوم به بهره بري زودگذري از توانايي خويش بوده ، چه مثل برده و چه در جايگاه بت ، گزينش سهم خود را نداشته است.

 ريشه هاي مرد همانند جانوران و گياهان پديد آمده از طبيعت بوده و خود بر اين امر واقف كه تا لحظه مرگ با اوست ، اما از لحظه پيدايش مردسالاري ، زندگي در ديدگاهش دوچندان گرديده است .

«اشيل» ، «آريوست» و «بقراط» نوشته اند: «اصل نر بر روي زمين آفريننده است كه صورت ، كثرت و حركت توسط او صورت مي پذيرد. سنبله ها از طريق« دمه تر» كثرت مي پذيرند. ولي اصالت و وجود سنبله در ذات« زئوس» قرار دارد . درخصوص باروري بايد گفت : زن زمين است و مرد بذر ، زن آب است و مرد آتش . آفرينش به مانند آب و آتش ترسيم گشته و نم پرحرارت موجودات زنده را پديد آورده . خورشيد ، شوهر درياست ، خورشيد و آتش خدايان نر هستند و دريا يكي از جهاني ترين نماد و سنبل " مادري " است .

نر تجسم گر باروري است . به وقت پائيز از آن لحظه كه همسر – مادر رويين تن – قواي خويش را در جستجوي اندام دوباره احيايش صرف مي كند مي ميرد و در بهار دوباره جان مي گيرد. و جهان پيدايش و پيوند زوجي را نويد گر است كه در تمام سواحل مديترانه باز يافته مي شود.

در مصر «ايزيس» و« ئوروس»، در فنيقيه «آستارته» و «آدونيس» ، در آسياي صغير «سيبل» و «آتيس» ، در يونان عصر هلنيك ، «رئا» و «زئوس» . پس آنگاه مادر كبير از اريكه به پايين آورده مي شود.در مصر مكاني كه وضع زنان نسبتا مساعد است نوت الهه كه تجسم گر آسمان است ، «ايزيس»، زمين بارور شده و همسر «اوزيريس» نيل ، به مانند الهه هايي داراي نيروي بي حد باقي مي مانند. در اين ميان «را» خداي آفتاب ، نور و نيروي مردانه ، والاترين خدايان  محسوب مي گردد.

در بابل، «ايشتار» كسي جز همسر« بعل مردوك »– آنكه اشياء را آفريده و تضمين كننده هماهنگي هاست – نيست .

خداي سامي ها ، نر است . وقتي «زئوس» حكومت در آسمان را بدست مي گيرد ،  «رئا» و« سيبل» بايد كناربنشينند.

از« دمه تر» الهه اي كه اكنون نيز مهم است اما در رديف دوم اهميت قرار دارد آثاري باقي نمي ماند. همسران خدايان ودائي جز بنام شوهران خويش مورد پرستش نيستند.كهن ترين تعريف تكوين گيتي تعلق برافسانه اي از آشور و بابل است .كه نقل كننده پيروزي مرداني است .« اقيانوس» و« دريا»، «آتوم »و« تاميات» ، دنياي آسماني ، دنياي زميني و خالق تمام خدايان بزرگ . اما اينان آشوب طلب اند و بايد از زمين زدوده شوند. «تاميات »، زن – مادر ، نبرد بر ضد قوي هيكل ترين و زيبا ترين اخلاف خويش را كه« بعل – مردوك» باشد بر عهده مي گيرد.

«بعل – مردوك» او را به مبارزه طلبيده پس از نبردي دشوار به قتل او دست مي يازد و اندامش را به دو نيم تقسيم مي كند. با نيمي از آن ، قوس آسمان را مي سازد و نيمي ديگر را تكيه گاه جهان خاكي مي كند.پس آنگاه بشريت را مي آفريند.

در درام«اومنيدها» كه تجليل از پيروزي پدر سالاري بر حقوق مادري است، «اورست» نيز كلي تمنستر را مي كشد. با اين پيروزي خونين ، نيروي مردانه ، توانايي هاي خورشيدي نظم و روشنايي ، غلبه گر بر بي نظمي هاي زنانه . محكمه خدايان ، ضمن تبرئه »اورست »، اعلام مي دارد او در وهله اول پسر «آگاممنون» است نه« كلي تمنستر».

       اين همه افسانه معني ژرف دارند. و به رغم اين ها ، هيچ گونه تقدير فيزيو لوژيك ، مخاصمتي ابدي به مرد و زن تحميل نمي كند . انسانيت چيزي جز نوع است : تحولي تاريخي است ؛  انسانيت ، نحوه ي پذيرفتن و به عهده گرفتن تصنع طبيعي ، تعريف مي شود.

           اغلب اسطوره ها از رفتار طبيعي مرد در قبال وجود خود و دنيايي كه احاطه اش كرده ريشه مي گيرد: اما فراروي از تجربه به سوي انديشه متعالي به نحوي مصممانه از طرف جامعه پدر سالاري به منظور رسيدن به هدف توجيه خود صورت گرفته است . جامعه ، در خلال اسطوره ها ، قانون ها ، و عادت ها ، خود را به نحوي استعاري و محسوس به افراد تحميل مي كرده اند ؛ جنبه آمرانه جمعي ، به شكلي اسطوره اي در هر ضمير راه مي يافته . از طريق مذهب ها ، سنت ها ، زبان ، قصه ها ، ترانه ها، و سينما ، اسطوره ها در هستي ها يي كه به شديدترين نحو به خدمت واقعيت هاي مادي در آمده اند، نفوذ مي كنند.

 

نپذيرفتن اسطوره ها ، به معناي خراب كردن تمام روابط نمايشي بين جنس ها نيست ، به معناي انكار معناهايي كه به نحوي واقعي در خلال واقعيت زنانه بر مردآشكار شود نيست ، به معناي حذف شعر ، عشق ، ماجرا ، سعادت و رؤيا نيست فقط به معناي آن است كه خواسته شود اساس رفتارها ، احساس ها و هوس ها بر حقيقت نهاده شود. شايد اسطوره هاي تازه اي پديد آيند.

                                        وحيد اوراز

 

 

پي نوشتها:                                                                                                                                          

هركول ، - نيمه خداي يوناني كه پسر زئوس معرفي شده است .

پرومته ،   - خداي اساطيري كه به سبب علاقه به انسان ها ، آتش را از خدايان ربود و در اختيار آدميان نهاد و به همين سبب محكوم شد كه هر روز عقابي جگرش را بيرون بكشد و شب هنگام دوباره صاحب جگر شود و آماده شكنجه روز بعد . به روايتي ، پرومته ، انسان را از خاك رس آفريد.

اشيل،  - شاعر و تراژدي سراي يوناني ( حدود 525-525 ق . م ) كه مي گويند در جنگ هاي سالامين و ماراتون شركت داشته است .

آريوست، - شاعر ايتاليايي(1533-1444) كه از جمله آثارش رولان خشگمين است.

بقراط ، - طبيب يوناني ( حدود 365-460 ق.م) كه بزرگترين طبيبان دوران كهن به شمار مي رود.

دمه تر ، - الهه يوناني ، مظهر زمين هاي زراعي در اساطير يونان ، به بارآورنده گندم كه نشانه تمدن است . دمه تر وقتي دخترش را ربودند دلتنگ شد و زمين را ترك كرد و در نتيجه قحطي پديد آمد و تا رضايتش جلب نشد كارش را از سر نگرفت . بازگشت فصل ها به همين افسانه مربوط مي شود.

فريزر، - نژاد شناس اسكاتلندي (1941-1854).

دليله ، - شخصيت توراتي كه سامسون ، قهرمان يهودي را فريفت و موهاي سرش را در خواب بريد تا قدرتش زايل شود. دليله را سمبول خيانت در نظر گرفته اند.

ژوديت ، - قهرمان افسانه اي يهود ، كه گفته مي شود براي حفظ شهرش ، سردار دشمني را اغوا كرد و هنگام مستي او سرش را بريد. نقاشان بزرگي چون ميكل آنژ – بوتيچللي و ... درباره ماجراي او تابلوهايي كشيده اند.

آسپازي ، - زن زيباي يوناني كه پريكلس محض خاطر او همسرش را رها كرد، ولي چون آسپازي خارجي بود ازدواج آن دو صورت نگرفت . خانه آن دو محل تجمع متفكران يوناني شد ولي رفتار آسپازي و تاثير او در زندگي سياسي يونان ، انتقاد از پريكلس را برانگيخت.

لوكرس ، - بانوي رمي كه بنا به روايت هايي از طرف پسر سلطان مورد تجاوز قرار گرفت و به همين جهت خودكشي كرد و مرگ او به شورش مردم و سقوط سلطنت و ايجاد جمهوري انجاميد(509 ق م ).

پاندورا، - نخستين زن كه به نشان مجازات مرد كه آتش را بي اجازه خدايان در اختيار گرفته بود از طرف زئوس فرستاده شد. خدايان ، گذشته از انواع مواهب ، جعبه اي حاوي تمام بدبختي ها و شرها به او دادند و پاندورا از سركنجكاوي در جعبه را گشود و انسان ها را گرفتار شر و بدي كرد.

آتنه ، - يا آتنا ، دختر زئوس ، الهه خرد ، كه به روايت اساطير سراپا مسلح از كله زئوس بيرون آمد و چنان فريادي سرداد كه در زمين و آسمان طنين افكند . آتنا ، خداي جنگ بود و روايت ايلياد در نبرد تروا به ياري يونانيان برخاست . او خداي حكمت و فلسفه ،رب النوع صلح نيز گفته اند . آتن ، نام خود را از او گرفته است .

ايزيس، - يا اسي ، يعني ملكه ، خداي مصري كه اصل و منشاء ناشناخته اي دارد و به مثابه خواهر اوزيريس وارد اساطير شده است .

ئوروس ، - خداي مصري كه به شكل شاهين يا آدمي با كله ي شاهين نمايش داده ميشود. او را مظهر خورشيد يا خود خورشيد نيز دانسته اند.

آدونيس ، - خداي يوناني ، داراي منشاء فنيقي ، كه به مثابه اصل مردانه باروري در نظر گرفته شده است .

سيبل ، خدايي متعلق به آناتولي كه از فريژي به دنياي يوناني – رمي راه يافت . او معرف نيروي توليد طبيعت بود و مادر كبير ، مادر خدايان ، الهه بزرگ لقب مي گرفت . يوناني ها او را رئا مي خواندند.

آتيس ، - خداي باروري ، داراي منشاء فنيقي ، شبان زيبا و جواني كه مورد علاقه سيبل قرار گرفت و چون به عهد خود داير بر پاكدامني و وفاداري به اين الهه باقي نماند مجنون شد و خود را كشت .

رئا ، - دختر اورانوس كه با برادر خود كرونوس ازدواج كرد و نخستين خدايان از جمله زئوس را زاد.

زئوس ، - خداي خدايان در اساطير يونان كه در افسانه هاي رم ژوپيتر نام گرفته است .

اوزيريس، - خداي مصري كه مظهر نيروي رويندگي و خداي آغاز حيات و مرگ شناخته مي شد.

را ، - خداي مصري ، مظهر خورشيد و پديد آورنده نه خداي ابتدايي مصر.

ايشتار ، - يا اشتر ، در مذهب هاي كهن آسياي مقدم ، الهه باروري و نبرد . در سوريه الهه بزرگ معادل او بوده است .

بعل – مردوك ، - خداي بابلي كه در اصل مردوك خوانده مي شد و بعدها عنوانبعل را كه نشان ارتقاء شأن و منزلت است به او دادند.

آتوم ، - خداي مصري كه به روايتي با خلق نه نه خداي ابتدايي ، جهان را پديد آورد . روايتي ، آتوم و «ره» را يكي مي داند.

اومنيدها ،- يكي از تراژدي هاي اشيل كه در حقيقت قسمت سوم تراژدي «اورستي» به شمار مي رودو فرجام كار اورست را نشان مي دهد.

اورست ، - پسر آگا ممنون كه به انتقام خون پدر ، قاتلان او يعني مادر خود و معشوق او را از پا در آورد.

كلي تمنستر،- همسر آگا ممنون شاه ميسن ، كه وقتي شوهرش از نبرد برگشت او را به ياري معشوقش به قتل رساند و خود به دست پسرش اورست كشته شد.